۱. عرض کنم خدمتتون که اول این ماه روزی که حقوقمو گرفتم تا تنور داغ بود بدو بدو رفتم از دکه محبوب و نوستالژیک روزنامه فروشی مرکز شهر یه داستان همشهری خریدم.
شاید چند صفحه بیشترشو نخونده باشم اما هر روز بوش می کنم...لای مجله رو باز می کنم و توی صفحاتش نفس عمییییییق می کشم. بوی کاغذ نو عجیب حالمو خوب می کنه. خیلی عالی و دلنشینه.
۲. گفته بودم قصد دارم شعر حفظ کنم؟ تو پست های قبل اشارتی کردم.
از اون موقع یه بیت حفظ کردم:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
ازین باد ار مدد خواهی چراغ رل برافروزی
خیلی تلاش می کنم بیت دومش یادم بیاد ولی نمیشه.😐
به عبارتی بهتره بگم حافظه ام ریده😁
۳. رییس زنگ زده می گه کارت به کل غلطه آبرمون رفته و فلان و بهمان...
سکوت کردم..
می گه چرا چیزی نمی گی
می گم آخه شما یه جوری داری می گی حدود ۴۰کیلومتر نقشه و حاصل یه ماه استرس و کار ما اشتباهه و ایراد داره که من ماندم چه بگم!
می گه: نه خب توی فلان روستا فلان ایراد هست. برای پل ها هم جوی اب بزنید. در ادامه هم می گه: شما دو سال اینجایی خانم. دیگه من نباید این جیزا رو بگم.
می دونین چیه!خیلی از خودم عصبانی ام. چون نمی تونم حرف دلمو بزنم و بکوبم تو روی مبارکش که چطور موقع کار که میشه من با تجربه ام و همه کاسه کوزه ها سر من میشکنه. ولی موقع پول گرفتن که میشه فرقی با بقیه ندارم.
صبور بودن و خودخوری همیشه خوب نیست. گاهی مثل الان باعث ایجاد یه خشم نهفته میشه. طوری که حقیقتا اگه توان و امکان شو داشتم حال رییسمو می گرفتم. والا😐
۴. رضا موزونی بر اساس تحقیقاتش می گه در فرهنگ کرد، شب یلدا نداریم. به جاش شب چله داریم. و یه سری توضیحات دیگه که الان یادم نیست. شب چله یا شب یلدا تون مبارک.(می دونم فرداس)
سی تا ستاره روشن داشتم الان هیچی نیس نمیدونم از الان به بعد چجوری دیگه درس بخونم کسیم آپ نمیکنه که:-/
ادامه شعرو بزن تو اینترنت میاره😀 به همین راحتی
به همین خوشمزگی